دسته بندی | علوم انسانی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 83 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 57 |
پیشینه ومبانی نظری تحقیق سبک اسناد کنترل
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
اصطلاح سبک به عنوان شیوه ترجیحی فرد برای فکر کردن و انجام دادن کاری، از جمله متغیرهای فردی است (آلپورت،1937 به نقل از نریمانی، ابوالقاسمی،جویباری1392)
سبک تبیینی به طور گسترده در پژوهش های مختلف روانشناسی برای پیش بینی افسردگی استفاده شده (هاجیل، باش و وارن،1996؛پترسون و سلیگمن؛1984،سلیگمن،1990 به نقل از رجبی و ییلاق1384).
سبک اسناد یک متغیر شناختی است که نحوه تبیین رویدادها را نشان می دهد منطق اساسی نظریه اسناد از این فرض نظری ناشی می شود که آدمی واجد این انگیزش است که از ماهیت محیط خود به ویژه از علل رویدادهای خاص آگاه شود اگر به فهم این نکته نایل آید که علت رویدادهای معین در گذشته چه بوده است آنگاه قادر خواهد بود تا با مداخله واقعی و یا انتخابهای خود و آنچه در آینده برای او اتفاق خواهد افتاد را مهار سازد (سیرز و همکاران1991 به نقل از امانی، خداپناهی، حیدری1385).
این تحقیق به آن نوع سبک اسنادی اشاره دارد که از فرمول بندی مجدد درماندگی آموخته شده آبرامسون و همکاران1978 به دست آمده است در الگوی جدید درماندگی آموخته شده نحوه تبیین رویدادهای غیرقابل مهار توسط فرد مهمتر از رویدادهایی است که واقعا اتفاق افتاده است (همان).
فریز1980 به نقل از نوری،مکارمی،ابراهیمی 1379در تحقیقاتش نشان داد که الگوهای اسنادی ناسازگارانه بیشتر در گروه های اقلیت نژادی، خانواده های کم درآمد و زنان است هرچند که گفته شده است که سبک اسناد ویژگی نسبتاپایدار شخصیت است اما به توجه به مطالعات ولفل(1982)، بلگر و چنی(1982) و دوهرتی(1984) به نقل از بارون و برن(1991) معلوم شده است که امکان تغییر در نوع سبک اسناد وجود دارد.
همچنین اسنادهای علی نقش با اهمیتی در رفتارهایی مانند روابط بین فردی، تعارض بین فردی، رفتارهای بهداشتی و غیره دارد(گودجانسون و پیترسون،1991 به نقل ازنریمانی، جویباری، ابوالقاسمی1392).
کریمی(1372) در تحقیقات خویش به این نتیجه دست یافت که تفاوتی بین زنان و مردان در سبک اسناد نیست ولی بارگر و کوپر(1972) به نقل ازنوری و همکاران (1379) به این نتیجه رسیدند که مردان منبع کنترل درونی تری نسبت به زنان دارند و همین طور رانز(1966) به نقل ازاحدی(1372)، هوکریج (1975)، هولران و لوپز(1984)، موآم وندا (1995) به نقل از نوری و همکاران(1379) نیز به همین نتیجه رسیدند.
در واقع نظریه سبک تبیینی یک چارچوب را برای بررسی سازه های خوشبینی و بدبینی(سلیگمن 1990) ارائه می دهد بیان می دارد که آن سازه ای ست که از مفهوم ناتوانی آموخته شده بهره گرفته بنابراین سبک تبیینی توصیفی است که انسان برای تبیین رویدادهای کنترل ناپذیر زندگی استفاده می کند و تفاوتهای فردی انسان ها را در 3 گستره(درونی-بیرونی)، (ثابت-متغیر)، و (کلی و خاص) که در عادت وقتی با رویدادهای خوب و بد زندگی مواجه میشوند منعکس می کند(گوتس چاک،1996؛پترسون، بوکنن و سلیگمن به نقل از اسمیت هال و ولکوک-هنری؛2000) بر اساس نظریه سلیگمن (1990) افرادی که برای رویداده های بد تبیین های درونی، ثابت و کلی ارائه می دهند دارای سبک تبیینی بدبینانه هستند بر عکس افرادی که رویدادهای بد را بر حسب علل بیرونی متغیر و خاص تبیین می کنند سبک تبیینی خوش بینانه دارند.
دسته بندی | علوم انسانی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 111 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 56 |
پیشینه ومبانی نظری میزان مطالعه و گرایش به خواندن
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
میزان مطالعه و گرایش به خواندن و مطالعه از مهمترین شاخصهای رشد و توسعه است. بدون شک رشد و توسعه یک کشور در همه زمینههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی مرهون گسترش خواندن، مطالعه، نشر کتاب و برنامهریزی آموزشی میباشد. جامعهای که در آن خواندن و مطالعه حائزاهمیت است جامعهای توسعه یافته است. تمام کشورهای توسعه یافته به خواندن و مطالعه اهمیت فراوان میدهند و در پی یافتن روشهایی برای علاقمند کردن افراد جامعه خود به کتابخوانی از هرنوع آن میباشند. توجه به مدلهای خواندن و اینکه چگونه میتوان بهتر خواند، و همچنین توجه به شیوهها و روشهای صحیح مطالعه عواملی است که این کشورها در پژوهشهای خود مورد توجه قرار میدهند و در پی دستیابی به آنها هستند.
اسمیت (1974) براین باور است که خواندن پایه مشترک موفقیت در تمام زمینههای تحصیلی است. خواندن دریافت عقاید، تجربیات، و مفاهیم است، فعالیتی است که به فرد اجازه میدهد تا دانش وسیعی را به دست آورد، این کیفیات کارکردی، خواندن را محور همه سطوح یادگیری قرار میدهد. به طوری که خواندن محور فعالیتهای تحصیلی و به صورت ابزار موفقیت در سایر زمینههای درسی درمیآید.خواندن دربرگیرنده مجموعهای از مهارتها است که بازشناسی لغات نوشته شده، تعیین معنای لغات و عبارات و هماهنگ ساختن این معنا با موضوع کلی متن را شامل میشود. این کار مستلزم فرایندهایی است که در سطوح مختلف بازنمایی از قبیل حروف، کلمات، عبارات، جملات و واحدهای بزرگتر عمل میکنند. مشکلات خواندن، نوعا" شامل عدم توانایی در بازشناسی یا درک نوشتهها هستند. در این میان، بازشناسی، فرایند بنیادیتری محسوب میگردد، چرا که بیش از آنکه کلمهای را درک کنیم باید آن را تشخیص دهیم (یعقوبی، 1383، به نقل از داکرل و مک شین، 1993، ترجمه، احمدی و اسدی، 1376).
عمل خواندن در نگاه اول ساده به نظر میرسد. واژهها دارای معنا هستند. بنابراین خواندن ترجمان مستقیم نمادها به فکرکردن یا گفتار است اما در واقع خواندن به این سادگی هم نیست. خواندن در اصل، فرایند شگفتآوری است که در آن فعالیتهای شناختی زیادی باید به طور همزمان عمل نماید. فرایندی که خواندن نامیده میشود دقیقا" چیست؟ برخی از مولفان براین عقیدهاند که خواندن یک فرایند رمزگشایی است و کودکان زمانی توانایی خواندن را کسب میکنند که پیوند میان نمادهای نوشتاری و اصوات گفتاری را یاد گرفته باشند. به گفته هریس و سایپی (1975) خواندن تفسیر معنادار نمادهای کلامی نوشته و یا چاپ شده است. و باریر (1988) نیز مطالعه و خواندن را به عنوان فرایند تفکر، ارزشیابی، داوری، تصویرسازی ذهنی، استدلال و حل مسئله تعریف کرده است. بر طبق نظر والاس و مک لامین (1979) خواندن عبارت است از ارتباط کلی فرد با اطلاعات نمادی. اطلاعاتی که با علایم و نشانهها القا میگردد و معمولا" جنبه ادراک و فهم بصری یادگیری اطلاق شده و دارای هفت گام شامل تشخیص، جذب، درک کلی یا درک درونی، درک خارجی یا درک نهایی، نگهداری، یادآوری و ارتباط با یادگیری میباشد. خواندن فرایندی است شناختی که در آن دیدگاههای خواننده و فرایند خواندن ارتباط زیادی با مطلبی که میبایستی یادگرفته شود پیدا میکند (گلاور، برونینگ، 1375). فریار و رخشان (1376) بیان میکند که خواندن عبارت است از تبدیل نمادهای نوشتاری به نمادهای صوتی معادل آنها. اما مولفان دیگر معتقدند که خواندن چیزی بیش از یک فرایند رمزگشایی است و اعتقاد دارند که خواندن به معنای کسب مفهوم از یک متن است. خواندن اغلب مهارتی عادی در نظر گرفته میشود، ولی در واقع فرایندی پیچیده و عالی است که اجزای بسیار متفاوتی را دربرمیگیرد.رفتار پیچیدهای که خواندن نام دارد به گونهای نگریسته میشود که از چندین رفتار یا مهارت مجزا و قابل تفکیک تشکیل شده است. به طورکلی میتوان اکثر مهارتهای خواندن را در طبقه مهارتهای تحلیل کلمه، مهارتهای درک مطلب جای داد. خواندن پیچیدهترین و درعین حال ارزشمندترین کنش ذهنی است و زیربنای یادگیری تحصیلی و سایر مراحل زندگی است (یعقوبی،1383). مهارت در خواندن یکی از مهمترین نیازهای یادگیری دانشآموزان درزندگی امروز است. توانایی درک مطلب، تفسیر و استنتاج از متون درسی و غیردرسی، دانشآموزان را با افکار و اطلاعات جدیدی آشنا میسازد تا راه بهتر اندیشیدن و بهتر زیستن را بیاموزند. به عبارت دیگر سواد خواندن به معنای عام و جامع آن وسیلهای است که میتوان از طریق آن به ذخایر بیانتهای تجربه بشری دست یافت. خواندن مهارتی است پذیرا و رمزگشا که خواننده با آن، پیام نویسنده را دریافته و رمزگشایی میکند. نویسنده با تقویت و گسترش جهانبینی خود از اطلاعات موجود، پیام خود را میآفریند و خواننده با ذکاوت، با کوشش بیدریغ خود به دریافت و کشف آن نائل میشود.گاهی اوقات، به غلط، خواندن را عملی منفعل و بیتحرک مینامند، زیرا پیامها را بدان معنا که یک گوینده و یا نویسنده خلق میکند، نمیرساند. با وجود این نمیتوان به سادگی پردازش فعال ذهن، این ساختکار پیچیده اندام انسان را برای ایجاد ارتباطی که حاصل میشود، فراموش کرد (خاوری، 1383).
دسته بندی | علوم انسانی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 45 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 30 |
مبانی نظری مهارتهای مقابله ای
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
مهارت های مقابله ای، فنونی هستند که افراد در مواجهه با رویدادهای تنش زا به کار می گیرند. توانایی کنترل و تسلط بر موقعیت می تواند در افزایش توانمندی مهارت های مقابله ای موثر باشد و اثرات مخرب تنیدگی بر سلامت جسمانی و روانی جلوگیری کند. گاهی فرد می تواند افکاری را که درباره رویداد تنش زا دارد، تحت کنترل داشته باشد. که به آن کنترل شناختی گفته می شود. در مواردی کسب اطلاعات بیشتر درباره موقعیت تنش زا می تواند کمک کننده باشد. البته گذشته از این مهارت ها افراد می توانند در راستای پیشگیری از پیامدهای جسمانی و روانی تنیدگی، آموزش مهارت های مقابله ای را یاد بگیرند. آموزش مهارت های مقابله ای شامل آموزش مجموعه ای از روش های شناختی و رفتاری متعددی است که در جریان آن با هدف کمک به فرد آموزش داده می شوند تا بدین ترتیب فرد بتواند در بسیاری از موقعیت ها سازش لازم و سلامت روان را به دست آورد (دیماتئو 1991/ ترجمه موسوی).
- لازاروس (2000) مهارت های مقابله ای را به شرح زیر خلاصه می کند:
1- کاهش آسیب ناشی از شرایط محیطی
2- تحمل کردن حوادث یا واقعیت های منفی و یا تطبیق دادن خود با آن
3- حفظ تصویر ذهنی مثبت
4- حفظ تعادل احساسی و عاطفی
5- حفظ روابط رضایت بخش با دیگران
پاسخ های مقابله ای می توانند سه نتیجه به بار آورند:
1- حفظ شرایط احساسی حال حاضر
2- ادامه دادن فعالیت های روزمره که تحت تاثیر محرک تنش زا با وقفه روبرو شد است
3- احساس توانمندی روانی
- مقابله یا مدارای موثر برای رویارویی با علت محرک های تنش زا از چهار جزء اولیه تشکیل می شود:
1- راهبردهای موثر مقابله و مدارا
2- پردازش اطلاعات
3- اصلاح رفتار
4- رسیدن به راه حل های صلح آمیز و آرامش بخش (تسکین دهنده های فوری)
دیدگاههای نظری درباره مهارتهای مقابله ای :
درباره مقابله دیدگاه های نظری متفاوتی مطرح شده است که می توان از آنها موارد زیر را مورد مطالعه قرار داد:
- دیدگاه فرایدنبرگ و لویئس (به نقل از لازاروس 1993):
دسته بندی | علوم انسانی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 50 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 22 |
پیشینه ومبانی نظری تحقیق تیزهوش
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
معانی هوش در فرهنگ های مختلف به شکل گوناگونی وجود دارد اما به گونه کلی می توان هوش را از دیدگاه وکسلر چنین تعریف کرد: هوش مجموعه یا کل قابلیت فرد برای فعالیت هدفمند، تفکر منطقی و برخورد کار آمد با محیظ است . یکی از قدیمی ترین تعریف ها از هوش توسظ بنیه و سیمون مطرح شده است به عقیده آنها هوش یک قوه ی ذهنی بنیادی است که تغییر یا فقدان آن بیشترین اهمیت را در زندگی عملی آدمی دارد این قوه ی ذهنی همان قضاوت است که گاه تحت عنوان عقل سلیم، عقل عملی، ابتکار و توانایی انطباق با شرایط یاد می شود. درست قضاوت کردن، درست درک کردن، درست استدلال کردن، فعالیت های بنیادی این هوش است( اتکینسون واتکینسون ،1990،براهنی،1386 ).
یکی از تعاریفی که بسیار مورد استفاده قرار گرفته، تعاریفی است که در سال 1985 توسط وکسلر مطرح شده است. او هوش را یک مفهوم کلی تلقی کرد که شامل توانایی های فرد برای اقدام هدفمندانه، تفکر منطقی و برخورد موثر با محیط است. وی عقیده داشت هوش کلی را نمی توان با توانایی هوشمندانه معادل دانست. باید آن را به عنوان جلوه ای آشکار شخصیت به طور کلی تلقی کرد.
پیاژه هوش را فعالیتی می داند که از شخصیت سر می زند و دائماً در حال تغییر است. وی تعاریف موجود را برای هوش نمی پذیرد و می گوید من هوش را نه بر اساس ملاک ایستا، آن چنان که دیگران تعریف کرده اند، بلکه از جهتی که هوش را در تکامل خود سیر می کند تعریف می کنم. من هوش را به صورتی از تعادل یابی تعریف می کنم که تمام ساخت های شناختی به سوی آن هدایت می شود به عبارتی، هوش نتیجهی تاثیر دائمی ومتقابل فرد با محیط است که اگر این رابطه به صورت متعادل صورت گیرد،موجب توانایی سازگاری فرد با محیط و پیشرفت هوشی می شود(پیاژه به نقل از سیف، 1390).
در تعریف استیس هوش یعنی دررفتار انطباقی فرد که معمولاً دارای عنصری از حل مساله است و توسط فرآیندهای عملی و عملیات شناختی هدایت می شود(سیف، 1390) .
تیز هوشی عبارت است از مهارتها یا تولیدات فرد که دارای ویژگیهای برتری ، نادر بودن، اثبات پذیری وارزشمندی باشد(استرنبرگ ،زانگ ،1949،امیری مجد،1385).
کودکان تیزهوش وبا استعداد کسانی هستند که بر طبق تشخیص افراد صلاحیت دار واهل فن به دلیل استعدادهای برجسته خود قادر به عملکردهای عالی هستند. این کودکان به خدمات وبرنامه های آموزشی متفاوتی ورای آنچه معمولاً از طریق برنامهعادی مدرسه ارائه می شود نیازمندند تا به مسئولیتشان نسبت به خود وجامعه واقف شوند(گالاگر ،1997،مهدی زاده،صافی،1387).
4- Stenberg
5- Zhang
6-Gallagher
دسته بندی | علوم انسانی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 133 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 42 |
پیشینه ومبانی نظری تحقیق خود نظم بخشی
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
طبق نظر بندورا اگر اعمال تنها بوسیله پاداش و تنبیه بیرونی تعیین میشدند، مردم شبیه بادبادک عمل میکردند و هر لحظه تغییر جهت میدادند تا خود را به عواملی که بر آنها تأثیر میگذارد وفق دهند. با مردم غیر اصولی رفتار به دور از اخلاق و با مردم درستکار رفتار شرافتمندانه داشتند. حال اگر تقویتکننده بیرونی و درونی رفتار را کنترل نمیکنند پس چه چیزی آنرا کنترل میکند؟ پاسخ بندورا این است که رفتار آدمی رفتار خود نظم داده شده است. انسان از تجربه مستقیم و غیر مستقیم معیارهای عملکرد را میآموزد سپس آن معیارها پایهای میشوند برای ارزیابیهای فرد. اگر عملکرد فرد در موقعیتها با معیارهای او هماهنگ بود مثبت ارزیابی میشوند و اگر هماهنگ نبود منفی ارزیابی میشود. از نظر بندورا تقویت درونی حاصل از ارزشیابی شخصی از تقویت بیرونی نیرومندتر است (هرگنهان، 2009).
یادگیری خود تنظیمی یک چشم انداز مهم در پژوهشهای اخیر روانشناسی تربیتی است (آکسان، 2009). این رویکرد از سال 1980، مطرح شد و به واسطه اهمیتی که در یادگیری و پیشرفت تحصیلی دانشآموزان دارد شهرت فزآیندهای پیدا کرده است (ریان و پینتریج ، 1997؛ نقل از احمدی پور، 1387). یادگیری خود تنظیمی یک فرآیند فعال و خود رهنمون است که دانش آموزان، شناخت، انگیزش، نتایج، رفتار و محیط خود را در جهت پیشبرد اهدافشان کنترل و تنظیم میکنند (گوداس و همکاران ، 2010).
زیمرمن5 یادگیری خود تنظیم را نوعی از یادگیری که در آن افراد تلاشهای خود را برای فراگیری دانش و مهارت بدون تکیه به معلم و دیگران، شخصاً شروع کرده و جهت میبخشد تعریف میکند به عبارت دیگر در این یادگیری افراد مهارتهایی برای طراحی، کنترل و هدایت فرآیند یادگیری خود دارند و تمایل دارند یاد بگیرند و قادرند کل فرآیند یادگیری را ارزیابی کنند ( فرمهینی فراهانی و همکاران، 1387). تلاشهای فعالانهای که افراد به طور فراشناختی، انگیزشی و رفتاری در فعالیتهای یادگیری از خود نشان میدهند (زیمرمن،2002).
نظریه یادگیری خودتنظیمی یکی از نظریههایی است که محققان و شناسانِ تربیتی در قالب آن به مطالعه میپردازند. براساس نظریه یادگیری خود تنظیمی، مؤلفههای شناخت، انگیزش و کنشوری تحصیلی به صورت یک مجموعه درهم تنیده و مربوط به هم در نظرگرفته میشوند (شیرازی تهرانی، ۱۳۸۱). بنابراین، استفاده از راهبردهای یادگیری خود -تنظیمی، از جمله عوامل تعیینکننده در موفقیت تحصیلی محسوب میشود و با بررسی آن میتوان عملکرد تحصیلی دانش آموزان را پیشبینی نمود. پیشبینی عملکرد تحصیلی، یکی از موضوعهای محوری مورد علاقه روانشناسی تربیتی است ( فارنهام و همکاران، ۲۰۰۳؛ نقل از بوساتو و همکاران، ۲۰۰۰). خود تنظیمی تعیین اهداف، تکمیل برنامهای در جهت دستیابی به آن اهداف، تعهد نسبت به انجام آن برنامه، اجرای فعال برنامه و اقدامات دیگری که در جهت باز خورد و اصلاح یا تعیین جهت انجام میشود (بندورا، 1986،1997 ؛ نقل از آسچ، 2005). به بیان دیگر افراد همپای اجتماعی شدن خود، اتکای کمتری به پاداشها و تنبیههای بیرونی پیدا کرده و عمدتاً رفتارشان را خود، تنظیم میکنند (کرین، 2006).
مطالعه سوابق و تحقیقات نشان میدهد که پیرامون خودتنظیمی تحصیلی پرسشنامه اندکی وجود دارد. مطالعه دوگان وآندرد (2011) نشان داد که پرسشنامه خودتنظیمی از شش عامل انگیزش بیرونی، انگیزش درونی، فراشناخت، کنترل و ارتباط شخصی، خود اثربخشی تشکیل شده است. در بررسی دیگری مگنو (2011) به این نتیجه رسید که پرسشنامه خودتنظیمی تحصیلی دارای هفت عامل میباشد شامل حافظه، هدفگزینی، خودارزیابی، جستجوی کمک، ساختار محیطی، مسئولیت یادگیری باشد و برنامهریزی و سازماندهی میباشد.
2.Aksan
5.Zimmerman